"
next
مطالعه کتاب تشرفات شيفتگان
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

تشرفات شیفتگان

مشخصات کتاب

عنوان:تشرفات شیفتگان

منبع:سایت صالحین

مقدمه

حكایات كسانی از نظرتان می گذرد كه به دیدار حضرتش نائل گشته و شیفته جمال دلربای آن امام(عج) بزرگوار شده اند اما در حین حضور، ایشان را نشناخته اند و بعد از رفتن آن حضرت متوجه این فوز عظیم شده اند.

1. تشرفات آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره)

2. منزلت و مقام مرجعیت تقلید

3. دستور حضرت به خواندن دعای « اللهم عرفنی نفسك..... »

4. تشرف حاج محمد علی فشندی تهرانی

5. شیعیان ما، به اندازه آب خوردنی، ما را نمی خواهند....

6. تشرف شیخ طه نجف(ره) از مراجع تقلید

7. تشرف در روز عاشورای حسینی

8. بیان فضائل امام علی(ع)

9. ما بی صاحب نیستیم!

10. اثبات حقانیت شیعه

11. ارزش گریه بر امام حسین(ع)!

12. عافیت، ازدواج، فقر!

13. قضیه ببر وحشی در تهران

14. پشتیبانی و حمیت حضرت از مراجع تقلید

15. توجه حضرت به ادعیه مأثوره

16. دستگیری حضرت از مضطرین

17. عمامه سبز رنگ!

18. تشرف حاج سید عزیزالله تهرانی

19. دعای نجات از شر دشمنان

1. تشرفات آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره)

اشاره

در كتاب شیفتگان، جناب حاج آقا زاهدی از كتاب قبسات در شرح زندگی مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره) سه حكایت در رابطه با تشرف این مرجع بزرگ به خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا الفداء كه نكات جالبی را دارا است؛ نقل فرموده اند به شرح زیر:

الف) تشرف در مسجد سهله

در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت علیهم السلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف داشتم، با خود عهد كردم كه چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم؛ به این نیت كه جمال آقا صاحب الامر علیه السلام را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم.

تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیك مسجد سهله خندقی بود، هنگامی كه به آنجا رسیدم بر اثر تاریكی شب وحشت و ترس وجود مرا فراگرفت مخصوصاً از زیادی قطاع الطریق و دزدها؛ ناگهان صدای پیی را از دنبال سر شنیدم كه ببیشتر موجب ترس و وحشتم گردید.

برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیك من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سید! سلام علیكم »

ترس و وحشت به كلی از وجودم رفت و اطمینان و سكون نفس پیدا كردم و تعجب آور بود كه چگونه این شخص در تاریكی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم.

به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم از من سوال كرد:

« كجا قصد داری؟ »

گفتم: « مسجد سهله »

فرمود: «

1 تا 60